نمیدانم....

دیگر هیچ چیز را نمیدانم...

خسته شدم از این همه سردرگمی...

کاش کسی بود که بیرونم میکشید....

لبریزم از تنفر...

از بودنشان متنفرم...

بودنی که آزارم میدهد...

از لبخندی که میدانم درونش چیست....

از این همه درویی....

از این همه سکوت...

از این همه از جواب شانه خالی کردن....

متنفرم...
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/22 - 18:55